جدول جو
جدول جو

معنی نماز شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

نماز شکستن
(غَ زَ گُ تَ)
قطع کردن قرائت نماز را پیش از رسیدن به آخر آن. (یادداشت مؤلف). نماز باطل کردن. نماز را برهم زدن و ناتمام گذاشتن:
ره غلط شد عنان بگردانم
قبله کژ شد نماز بشکستم.
امیرخسرو (از آنندراج).
، نماز شکستن مسافر، نماز قصر خواندن مسافر. (یادداشت مؤلف). نماز را شکسته و قصر ادا کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ عَ مَ مَ دَ)
از بین رفتن خماری، خماری خود یا دیگری را از بین بردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ خوا / خادَ)
تکبیرهالاحرام گفتن:
دیدیم رخت که قبلۀ ماست
زآن سو که توئی نماز بستیم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(ظَ بُ دَ)
نام کسی را شکستن، خوار و خفیف کردن او را:
جفا زین بیش ؟ کاندامم شکستی
چو نام آور شدی نامم شکستی.
نظامی.
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عُ نُ / نِ / نَ دَ)
نان قطعه قطعه کردن. نان خرد کردن.
- نان کسی را شکستن، بر سفرۀ وی غذا خوردن:
- امثال:
سرش را بشکن و نانش را مشکن !
لغت نامه دهخدا
نان رابقطعات تقسیم کردن خرد کردن نان، عقددوستی وبرادری بستن: باجان من شکسته بسته برخوان ودادنان شکسته. (تحفه العراقین. قر. 112) یانان کسی راشکستن، برسفره وی غذاخوردن: سرش رابشکن ونانش رامشکن خ
فرهنگ لغت هوشیار
خوارکردن کسی را خفیف کردن: جفازین بیش کاندامم شکستی، چونام آور شدی نامم شکستی، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار